اوحدالدین علی بن اسحاق انوری ابیوردیاوحدالدین علیبن اسحاق انوری ابیوردی از گویندگان نامبردار نیمهی دوم قرن ششم هجری قمری در ابیورد که شهرکی بوده از شهرهای خراسان بین نساء و سرخس که به دشت خاوران شهرت داشته است، متولد شد. فهرست مندرجات۲ - دوران کودکی و جوانی ۳ - چگونگی روی آوردن وی به شاعری ۴ - تخلص انوری ۵ - مذهب انوری ۶ - حوادث زندگی انوری ۶.۱ - بیماری نقرس ۶.۲ - اتهام به ساختن هجو ۶.۳ - شایعه آمدن طوفان ۷ - زبان شعر انوری ۸ - شیوه و سبک شاعری انوری ۹ - هجویات انوری ۱۰ - وفات انوری ۱۱ - نمونهای از قصیدهی انوری ۱۲ - آثار انوری ۱۳ - پانویس ۱۴ - منبع ۱ - تولداوحدالدین علیبن اسحاق انوری ابیوردی از گویندگان نامبردار نیمهی دوم قرن ششم هجری قمری در ابیورد که شهرکی بوده از شهرهای خراسان بین نساء و سرخس که به دشت خاوران شهرت داشته است، متولد شد. [۱]
دیوان انوری، مدرس رضوی، محمدتقی؛ تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۲، چهارم، ص۱۵.
۲ - دوران کودکی و جوانیانوری در دوران کودکی و اوایل دوران جوانی به تحصیل در علوم متداول زمان خود پرداخت و در بیشتر علوم از جمله حکمت و ریاضی و نجوم توانست مایه کافی بیندوزد؛ پدرش محمد در همان اوایل عمر وی از دنیا رفت و مال بسیاری را برای بازماندگان خویش بهجای گذاشت. انوری با آنکه در آن وقت بهرهی فراوانی از دانشهای زمان بهدست آورده بود و بر خویشان و اطرافیان خود هم از این جهت برتری داشت، با اینحال وی مردی خوشگذران بود و دیری نکشید که میراث پدر را در اندک زمانی در راه عیش و نوش و خوشگذرانی صرف کرد و مفلس و بیچیز شد. و ناچار شد برای تهیهی وسایل زندگی و امرار معاش به شاعری که در آن روزگار رواج داشت بپردازد. [۲]
تاریخ ادبیات در ایران، صفا، ذبیح الله؛ تهران، انتشارات فردوس، ۱۳۷۱، یازدهم، جلد دوم، ص۱۷.
انوری همچنان در نهایت تنگدستی در مدرسهی منصوریهی طوس تحصیل میکرد و چنانکه معلوم بوده و هست وی در اوقات تحصیل مخارج روزانهی خویش را با سختی فراهم میکرده است. ۳ - چگونگی روی آوردن وی به شاعریگفتهاند روزی انوری بر در مدرسهای نشسته بود، مشاهده کرد که مرد محتشمی با غلامان بسیار از آنجا میگذرد. انوری از فردی که در آنجا بود پرسید: این مرد کیست؟ گفتند: شاعر سلطان سنجر است. انوری با خود گفت: عجبا شیوهی شاعری با این پستی و این شخص چنین محتشم است، و پایهی علم بدین بلندی و من چنین فقیر و بیچیزم؛ از دیدن آن حال، بر آن شد که او هم برای امرار معاش به شاعری بپردازد و در همان شب تصمیم گرفت که قصیدهای بسراید که با این مطلع است: گر دل و دست، بحر کان باشد ••• دل و دست خدایگان باشد [۳]
مفلس کیمیافروش، شفیعی کدکنی، محمدرضا؛ تهران، سخن، ۱۳۷۴، دوم، ص۳۵.
وی صبح روز دیگر برای عرض قصیده، متوجه حضور سلطان سنجر شد و آن را برای وی خواند. سلطان هم از شنیدن آن قصیده بسیار خوشش آمد و او را در زمرهی نزدیکان درگاه خود جای داد و برای او جایگاهی معین تعیین کرد. [۴]
مفلس کیمیافروش، شفیعی کدکنی، محمدرضا؛ تهران، سخن، ۱۳۷۴، دوم، ص۳۵.
۴ - تخلص انوریهمچنانکه خود گفته و معاصرانش آوردهاند، تخلص وی انوری است؛ اما بنا بر قول دولتشاه سمرقندی تخلص او نخست خاوری، که منسوب بوده به دشت خاوران، (شهر انوری هم یعنی ابیورد در آن دشت واقع بوده است) بوده است؛ که وی بعدها به فرمان امیر خویش "عماره" آن تخلص را رها کرده و انوری را برگزید است و این لقب را آنطور که گفته شد خود اختیار نکره؛ بلکه دیگران به او دادهاند چنانکه در قصیدهی زیر آمده است: ای در هنر مقدم اعیان روزگار ••• در نظم و نثر اخطل و حسان روزگار دادند مهتران لقبم انوری و لیک ••• چرخم همی چه خواند خاقان روزگار و در بیت زیر انوری یکی از بزرگترین مشاهیر مرتبهی اول خاوران دانسته شده است و به حق سزاوار این مرتبه است: [۵]
تاریخ ادبیات در ایران، صفا، ذبیح الله؛ تهران، انتشارات فردوس، ۱۳۷۱، یازدهم، جلد دوم، ص۶۵۶ و ۶۵۷.
تا سپهرت صیتگردان شد به خاک خاوران ••• تا شبانگاه آمدش چار آفتاب خاوری ۵ - مذهب انوریقاضی نورالله شوشتری بنا بر روشی که در کتاب مجالسالمومنین دارد او را شیعه اثنا عشری (دوازده امامی) و پیرو مذهب جعفری دانسته است. گذشته از نظر شوشتری آنچه از بیشتر اشعار وی استنباط میشود این است که وی شافعی مذهب و پیرو اهل سنت و جماعت بوده چون در اشعارش مکررا از خلفای چهارگانه یاد کرده و آنها را ستوده و از رافضی و خوارج بد گفته و بیزاری جسته است. احتمال اینکه وی از پیروان اهل سنت و جماعت بوده بیشتر است؛ اما در حقیقت وی به امیرالمؤمنین و خاندان مصطفی ـ عليهمالسلام ـ بیش از دیگران معتقد بوده است و شاید علی را بر دیگران برتر مینهاده است. [۶]
دیوان انوری، مدرس رضوی، محمدتقی؛ تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۲، چهارم، ص۱۱۷.
۶ - حوادث زندگی انوری۶.۱ - بیماری نقرساز بعضی اشارات در شعر او دانسته میشود که او به بیماری نقرس دچار بوده و در قطعهای که در طلب شراب سروده است میگوید: بزرگوارا دانی کز آفت نقرس ••• ز هر ترشی من بنده میپرهیزم بیماری نقرس بر طبق آنچه مشهور است، بیماری افراد مرفه و اشراف بوده است؛ [۷]
مفلس کیمیافروش، شفیعی کدکنی، محمدرضا؛ تهران، سخن، ۱۳۷۴، دوم، ص۳۲.
سلطان سنجر هم دو بار به هنگام بیماری وی به ملاقاتش رفته است و این نکته نیز نشاندهندهی دو چیز است یکی وضع مالی او که میتوانسته است ترتیب چنین ملاقاتی را در منزل خویش فراهم کند و دیگر توجه بیش از حد پادشاهان مقتدری چون سلطان سنجر به اوست.۶.۲ - اتهام به ساختن هجویکی دیگر از حوادث زندگی انوری اتهام به ساختن هجو مردم بلخ است؛ ماجرا از این قرار است که در قطعهای طنزآمیز بسیار زیبا چهار شهر از شهرهای خراسان بزرگ (بلخ و مرو و نیشابور و... را) که گویندهی آن، (کسی که این قطعه را سروده) مورد نقد و نظر قرار داده بود که عدهای از مردم این شهرها، انتشار این شعر را به انوری منسوب دانستهاند که این ماجرا باعث شد تا غوغایی در میان مردم بلخ برانگیزد و خشم آنها را شعلهور کند و شاعر را که اتفاقا در آن زمان هم در بلخ بود مخفیانه گرفتند و پارچهای بر سر او کشیدند و در شهر گرداندند و قصد کشتن او را داشتند؛ (این نوع شعر مصداق لغوی خویش را که شهرآشوب بود پیدا کرد) اما جمعی از بزرگان بلخ که دوستان و ممدوحان انوری بودند، از قبیل قاضی حمیدالدین بلخی (مؤلف مقامات حمیدی) و چند تن دیگر به حمایت از وی برخاستند و او نیز یکی از زیباترین قصاید خویش را که از شاهکارهای قصیدهسرایی در تاریخ شعر زبان فارسی است در این باره سرود که به مطلع زیر شروع میشود: ای مسلمانان فغان از دور چرخ چنبری ••• وز نفاق تیر و قصد ماه و کید مشتری که در آن موقع از چنین قطعهای بهره جست و مردم بلخ را ستود تا از این مهلکه جان سالم بهدر برد؛ حقیقت امر هم همین بوده است که گویندهی آن شعر انوری نبوده بلکه یکی از شاعران هم عصر او "فتوحی مروزی" بود که با انوری نوعی رقابت و معارضه داشته. [۸]
مفلس کیمیافروش، شفیعی کدکنی، محمدرضا؛ تهران، سخن، ۱۳۷۴، دوم، ص۲۹، ۳۰، ۳۱ و ۳۲.
۶.۳ - شایعه آمدن طوفاناتفاق دیگری که در زندگی انوری بهوجود آمد شایعهای بود که بر سر همهی زبانها پیچید که بهزودی طوفانی در عالم روی خواهد داد که جهان را زیر و رو خواهد کرد؛ یکی از کسانی هم که در پیشبینی این واقعه از همگان بیشتر شهرت یافت و تقریبا قصه به نام او تمام شد، انوری بود، وی بهعلت احاطهای که بر ریاضی و نجوم و علم هیأت داشت، سخنش در میان مردم با اهمیتی بسیار تلقی شد و همه جا این داستان به نام او گره خورد. اما زمان تعیینشده که سال ۵۸۲ هجری قمری بود فرا رسید و نه تنها هیچ اثری از آن طوفان مشاهده نشد، بلکه برگی هم از درختان به پایین نیامد و این ماجرا باعث سرشکستگی انوری شد. [۹]
مفلس کیمیافروش، شفیعی کدکنی، محمدرضا؛ تهران، سخن، ۱۳۷۴، دوم، ص۳۳.
۷ - زبان شعر انوریانوری طبعی قوی و اندیشهایی مقتدر و مهارتی وافر در آوردن معانی دقیق و مشکل در کلام روان و نزدیک به لهجهی مخاطب زمان خود داشت، و بزرگترین وجه اهمیت او در همین نکتهی اخیر یعنی استفاده از زبان محاوره است و او به این ترتیب تمام رسوم پیشینیان را در شعر در هم نوردیده و طریقهای تازه در آن ابداع کرده است که علاوه بر مبتنیبودن بر زبان مخاطب، با رعایت سادگی کلام و آمیزش آن به لغات عربی و استفاده از اصطلاحات علمی و فلسفی و تشبیهات و استعارات بسیار همراه است. [۱۰]
دیوان انوری، نفیسی، سعید؛ تهران، نگاه، ۱۳۷۶، اول، ص۵۹.
و گاهی به درجهای از سادگی میرسد که گویی قسمتهایی از محاورات معمول خود را در شعر خود گنجانیده است و گاهی هم به دلیل تسلط کامل بر معانی دقیق و مشکل در همان حال که الفاظ روان دارد فهم آن چنان مشکل میشود که محتاج به شرح و توضیح فراوانی دارد.بههرحال انوری بیشتر در قصیده و غزل و قطعه سرآمد شاعران ایران و از ارکان استوار شعر و ادب فارسی شد و به مرتبتی رسید که او را یکی از سه پیامبر شعر فارسی بدانند و بگویند: در شعر سه تن پیغمبرانند ••• قولی است که جملگی برآنند فردوس و انوری و سعدی ••• هر چند که لا نبیّ بعدی [۱۱]
تاریخ ادبیات در ایران، صفا، ذبیح الله؛ تهران، انتشارات فردوس، ۱۳۷۱، یازدهم، جلد دوم، ص۶۶۷ و ۶۶۸.
۸ - شیوه و سبک شاعری انوریانوری از شعرای بزرگ پارسی است و در فن قصیدهسرایی از اساتید بزرگ بهشمار میرود. و چنانکه فردوسی و سعدی در حماسهسرایی و غزلگویی مشهور و مسلم نزد استادان فناند؛ انوری هم در قصیدهگویی پیش اکثر فضلا و شعرا در مرتبهی اول جای دارد و او را پیشوای قصیدهسرایان میدانند. انوری بیشتر از ابوالفرج رونی تقلید میکرده و نظیر قصاید او بسیار سروده، ولی سبک شعری انوری بسیار کاملتر و پر مغزتر و آمیخته به اطلاعات علمی است. [۱۲]
دیوان انوری، مدرس رضوی، محمدتقی؛ تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۴، جلداول، سوم، ص۱۰۱.
۹ - هجویات انوریانوری در پارهای از قطعات و همچنین در مثنوی کوتاهی که دارد به بدگویی اشخاص پرداخته است. ناگفته نماند که هجوگویی و مطایبه در آن زمان خود وسیلهی تفریح خاطر و دور کردن اندوه و ملال از مردمان بوده است، و پادشاهان و امرا، شعرا را به این امر تشویق میکردند و گرفتگی حال خود را به این راه از خاطر دور میکردند. کمتر شاعر مدیحهسر است که گرد هجو نگشته باشد، با این وجود بعضیها متانت و نزاکت را حفظ کردهاند و کمتر در اشعار آنها الفاظ قبیح و زشت آمده است و بعضی دیگر هم بیپروا به فحش و دشنام و الفاظ زشت پرداختهاند. انوری هم ماند دیگر شعرای آن روزگار رسمی در پیش گرفته بود و شیوهی او آن بود که ابتدا شخصی را میستود، اگر دریافت صله و پاداشی از او نمیدید به قطعهای دیگر او را تهدید میکرد و این کار را تا جایی ادامه میداد تا دستمزدش را از آنان بگیرد. (این مطلب لازم به ذکر است که هجوهای انوری فقط در بعضی از قطعات و مثنویهای اوست و قصاید و غزلیات او از الفاظ زشت و رکیک خالی و مبراست.) [۱۳]
دیوان انوری، مدرس رضوی، محمدتقی؛ تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۴، جلداول، سوم، ص۱۱۹ و ۱۲۰.
۱۰ - وفات انوریتاریخ دقیق وفات انوری هنوز مشخص نشده است ولی بنا بر گفته دولتشاه سمرقندی در سال ۵۴۷ هجری قمری در بلخ دانسته شده است؛ همچنین او گفته است که قبر انوری در بلخ در کنار مزار سلطاناحمد خضرویه (یکی از سلاطین آن روز در ایران) است. [۱۴]
تاریخ ادبیات در ایران، صفا، ذبیح الله؛ تهران، انتشارات فردوس، ۱۳۷۱، یازدهم، جلد دوم، ص۶۶۳.
۱۱ - نمونهای از قصیدهی انوریبه سمرقند اگر بگذری ای باد سحر ••• نامهی اهل خراسان ببر خاقان بر نامهای مطلع آن رنج تن و آفت جان ••• نامهای مقطع آن درد دل و سوز جگر نامهای بر رقمش آه عزیزان پیدا ••• نامهای در شکنش خون شهیدان مضمر نقش تحریرش از سینهی مظلومان خشک ••• سطر عنوانش از دیدهی محرومانتر [۱۵]
مفلس کیمیافروش، شفیعی کدکنی، محمدرضا؛ تهران، سخن، ۱۳۷۴، دوم، ص۱۴۲.
۱۲ - آثار انوری۱. بشارتالاشارات، در شرح اشارات شیخالرئیس ابنسینا که در منطق و حکمت نوشته است. ۲. عیونالحکمه، که کتاب مختصریست در حکمت، مشتمل بر علوم منطق و طبیعی و اللهی. ۳. کتاب تهافت، که این کتاب از جمله مصنفات امام محمد غزالی است. انوری علاوه بر دیوان شعری دارای آثار دیگری بوده که نسخهی آنها از میان رفته است. و اثری از آنها باقی نیست. [۱۶]
دیوان انوری، مدرس رضوی، محمدتقی؛ تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۴، جلد دوم، سوم، ص۱۱۲.
۱۳ - پانویس
۱۴ - منبعپژوهشکده باقرالعلوم. |